footer

علی علیه السلام? ماه رمضان ومن

91/5/8 6:8 عصر نظر()/نوشته شده توسط شهیدشاعری/دسته:

اول

سال چندم هجری است را نمی دانم .این را که ماجرا از کجا اتفاق افتاد را هم نمی دانم. فقط می دانم که سپاه معاویه ریخته توی عراق ؛یکی از شهرها  یا مناطق حکومت امام علی (ع) را گرفته و برای گرفتن غنیمت از اهالی آن منطقه خلخال از پای یک زن ، یک زن عادی یا یهودی کشیده اند. این را هم که بعدش چه شد ، آیا او را کشتند یا آزار دادندهم نمی دانم .به همین بسنده می کنیم ؛می رویم مسجد کوفه جایی که اما علی  (ع) بالای منبر دارد همین خبر را به مردم می دهد تا آن ها را به جنگ تشویق کند . ومی گوید : ‹‹اگر مردی از شنیدن این خبر دق کند و بمیرد شایسته ملامت و سرزنش نیست .››

دوم

الان که دارم این جملات را می نویسم ، روز نوزدهم ماه مبارک است و کم کم ماه می خواهد از من خداحافظی کند و غافلم .کاش می تونستم مثل هر سال ،اخر ماه بگویم شب قدری نصیبم شد ،ولی قدرتش را نداشتم و اینکه چرا همتی نمی توانم بکنم تا وقتی را از دست ندهم ،مرا شوکه کرد.

سوم

21 ماه رمضان فرا می رسد.کار وبار خرجی و احسان و هیات ها رونق می گیرد و شب قدر است وعروج پدر یتیمان عالم ؛عروجی که همیشه حضورش ملموس است ، اگر بخواهیم و توجه داشته باشیم . و گاهی اگر کسی را ببینی که سایه  ی پدر از سرش کم شده و می تواند در همین شب ، آرامشی پیدا کند ،صحبتی و حرف دلی . ودست نوازشی که جانش را آرام می کند و سایه رحمتی که روان را زنده می کند .

چهارم

شنیدم جوانی  در محله مان بود که قد بلندی داشت طوری که چند نفری زیر سایه اش خنک می شدند ! تا وقتی که پای دوشکای عراقی ها جان نداده بود چه های یتیم محل هم بی خرجی نمی ماندند .این شهید ما گویا  تکه کلام هایی داشته که همه شان یک جوری به مولا ختم می شدند .مثلا هنگام عصبانیت ، وقتی که می خواست چیزی را به کسی تذکر بدهد یا یاد آوری کند، با لحن جدی می گفت : ‹‹آهای ! بچه شیعه !››

آخر

این نوشته ، آخر ندارد .همیشه همین طوری بوده ؛از اول تا آخر .اما گفتم که آخر ندارد چون همیشه  گیر آوردن یک مرد واقعی سخت بوده ،همیشه مثل  یه مرد واقعی زندگی کردت سخت بوده ،همیشه مثل امام علی (ع) بودن سخت بوده .همیشه همین طور بوده .

این یادداشت پایان نداره ، پایان این نوشته پایان من است ، تو انتها نداری.

یاحق !